سرمقاله روزنامه ها

دور جدید تحریم‌های امریکا بعد از برجام، با بروز نشانه‌های بدعهدی امریکا در دوران اوباما آغاز و در دوران ترامپ تشدید شد که آخرین مورد آن تحریم چند شرکت با ادعای همکاری با ایران در روزهای اخیر بود.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

********

آزموده را آزمودن خطاست

حسین شمسیان در کیهان نوشت:


در فارسی تمثیل‌های زیبایی وجود دارد که هریک عبارتی کوتاه، معنایی بلیغ و توصیفی دقیق از چیزی یا کسی ارائه می‌کند.


«آزموده را آزمودن خطاست» از جمله همین تمثیل‌های کوتاه و پرمعناست و کنایه از آن است که اگر کسی در انجام وظیفه و یا وعده‌ای که برعهده گرفته است موفق نباشد و این ناکامی و ناتوانی به تکرار هم نشسته باشد، نمی‌توان از او در آن عرصه انتظار موفقیت داشت چرا که نتیجه  از قبل مشخص است و آن خروج ناموفق از آزمون دیگر است.


نزدیک چهار سال از آغاز کار دولت یازدهم می‌گذرد. از روزگاری که رئیس‌جمهور و اطرافیانش، بیش از هزار و سیصد وعده رنگارنگ به مردم دادند و به هر شکل و زبان و اشاره ممکن گفتند که دِین خود را به مردم ادا خواهند کرد.
چهار سال بعد از آن روزها، سررسید وعده‌ها فرارسیده ولی هیچ خبری از خرمن و محصول نیست! مزرعه دولت آنچنان بی‌حاصل و خشک است که گویی اصلا کشت و زرعی صورت نگرفته و از همان روز بعد از انتخابات‌، همه وعده‌ها فراموش شده است!


در چنین شرایطی، منطقا امید به اعتماد دوباره، امیدی خلاف منطق خواهد بود.


همه کسانی که در ایام تعطیلات نوروزی به مناطق شهری و روستایی درگوشه وکنار ایران سفر کرده بودند، در یک ره آورد متفق و مشترکند و آن گلایه‌های بی‌پایان و تلخ مردم از اوضاع معیشتی و اقتصادی است.


حالا دیگر کسی نیست که صابون بی‌عملی و بی‌تدبیری دولت یازدهم به تنش نخورده باشد و از وضع سخت اقتصادی و معیشتی شاکی نباشد. اکنون کسانی که فروردین 93 (نخستین نوروز دولت یازدهم) و در ایامی که دولت تدبیر ماه عسل خود را طی می‌کرد، با حرارت و شور از رای خود به رئیس‌جمهور محترم دفاع می‌کردند، از آن کار پشیمانند و معتقدند فرصت 4 ساله مملکت با وعده و شعار گذشت و هیچ چیزی نصیب مردم نشد، سفره‌ها کوچکتر شد و بیکاری گسترده‌تر از همیشه! فساد وسیع اداری و مالی و بی‌سابقه‌ترین دست‌درازی‌ها به بیت‌المال در همین مدت و همزمان، تشکیل باندهای وابسته به برخی نورچشمی‌ها برای واردات وسیع و حتی هدایت کالای قاچاق، در هر شهر و دیاری، جمع کثیری را بیکار کرد و داد مردم را در آورد.


این ره‌آورد تلخ و مشترک نوروز 96 است که شوربختانه جایگزین امید نوروز 93 شده و دولتمردان و دستگاه عریض و طویل رسانه‌ای آنها را به این فکر انداخته که حالا که دستاوردی در کار نیست و وعده‌ها پوچ از آب در آمده، چه خوب است، دستاوردی ساخته شود و چند حرف دهان پر کن و چندکار نمایشی به عنوان خدمت عظیم به مردم معرفی شود!


در اجرای پروژه دستاوردسازی، تقسیم کاری اولیه صورت پذیرفته و برخی که از کنار دولت به نوایی رسیده‌اند و از درد دل فلان روستایی محروم و فلان پدر بیکار خبری ندارند، حرف‌هایی می‌زنند که پذیرش آن برای یاران نزدیک دولت هم ممکن نیست.


مثلا فلان یار غار دولت مدعی شده «همه عمر دولت یازدهم، صرف آواربرداری دولت قبل شد و اگر مردم باردیگر به آقای روحانی رای بدهند، تازه نوبت آن است که وی بتواند به برنامه‌هایش جامه عمل بپوشاند»! این همان وعده سرخرمن نیست که بعد از یکبار بدقولی با زبانی دیگر تکرار می‌شود!؟ این مدافعان کارنامه خالی دولت توضیح نمی‌دهند که اگر دولت یازدهم چهارسال دیگر هم فرصت بیابد، چه تضمینی دارد که به این وعده عمل کند!؟ اکنون که در میانه راه و نیازمند به رای مجدد مردم قرار داریم، وضع این است که می‌بینیم و صدای همه را بلند کرده، وای به فردایی که دیگر نیازی به رای مردم هم نداشته باشند!


در دستاوردسازی، برخی گوی سبقت را از دیگران می‌ربایند و حرف‌هایی می‌زنند که بعید است حتی خودشان هم قبول داشته باشند! یکی از آنها این است که دولت یازدهم، سایه جنگ را از سر ایران دور کرد! مدعیان توضیح نمی‌دهند که کدام کشور، کدام همسایه، کدام قدرت نظامی قصد یا یارای جنگ با ما را داشتند!؟ و کدام اقتدار و توانمندی و هنر دولت یازدهم آن سایه شوم و البته خیالی را دور کرد؟! اغلب همسایگان ایران درگیر مشکلات داخلی خود هستند و از عهده آنها هم بر نمی‌آیند تا چه رسد با رویارویی با ایران مقتدر. آمریکا در عراق و سوریه و افغانستان و ... زمینگیر و بی‌توفیق است و ...اما این مدافعان کارنامه خالی، منت رفع سایه جنگ بر سر ملت می‌گذارند!


برخی دیگر هم بازکردن زنجیر تحریم از دست و پای اقتصاد ایران را به عنوان دستاورد بزرگ دولت یازدهم معرفی می‌کنند! این ادعای گزاف که هر هفته و هرماه از سوی دولتمردان تکرار می‌شود در حالی است که همین یک هفته اخیر آمریکا تحریم‌های تازه‌ای علیه ایران وضع کرد و انگلیس با انتشار بیانیه‌ای‌، تحریم‌ها را تثبیت و تجار را از معامله با ایران برحذر داشت! اما برخی امید دارند که با تکرار یک دروغ، آن را در جامعه جا بیندازند!


برخی هم مثل برادر رئیس‌دولت اصلاحات وقتی می‌بینند هیچ چیزی برای دفاع وجود ندارد، صحنه رئیس‌جمهوری را با عرصه جنگ وحشیانه گلادیاتورها شبیه دانسته و بی‌توجه به ضرورت کارنامه مثبت می‌گوید: «‌روحانی یک تنه از عهده همه اصولگراها بر می‌آید»!


علت تکرار این دروغ‌های ناشیانه، به جز خالی بودن دست مدعیان از یک برگ دستاورد روشن و بدون ابهام، دوری آنها از مردم و نشستن در برج عاج و نگاه از بالا به پایین نیست. آنها هم اگر مثل مردم عادی در کوچه و خیابان شهرهای دور و نزدیک و حتی پایتخت، با مردم محشور و مأنوس بودند می‌دیدند که آنها اصلا اهمیتی به این دروغ نمی‌دهند که سایه جنگ رفع شده! قبول نمی‌کنند که تحریم‌ها رفع شده، نمی‌پذیرند که دولت قبل آوار بود و دولت فعلی مشغول آواربرداری! آنها به سفره خالیشان نگاه می‌کنند، به بچه‌های بیکار و باسواد و تحصیلکرده‌اشان، به کارخانه‌های مشهوری چون ارج و آزمایش که یکی پس از دیگری تعطیل شدند و اعتبارهای هفتاد - هشتاد ساله‌ای که در دولت یازدهم نابود شد. به انبوه کالاهای قاچاق که بالا و پایین کشور را فراگرفته و دولت برای کنترل و کاهش آن کاری نکرد تا آنجا که کشاورز و صنعتگر ایرانی به افلاس و ورشکستگی افتاد ...


مردم این چیزها را می‌بینند نه آن دروغ‌های بزک کرده و اتو کشیده را و این چیزی است که دولتمردان از درک آن عاجزند. چون بین مردم نیستند. با حقوق‌های نجومی و پیوندهای آلوده اقتصادی و رانت‌های پیدا و پنهان و ... نمی‌توان مثل مردم عادی زندگی کرد و از درد دل آنها با خبر شد. وقتی اشرافیت سکه رایج شنیدن است حرف حساب مردم ناممکن است.


کارنامه دولتمردان در این سالها، مملو از توهین و بی‌احترامی به منتقدان و کارشناسان نخبه و دلسوز است! این رفتار عجیب‌ترین رفتار ممکن از یک مدیر- در هرجای عالم -  است که نقد را با ناسزا جواب دهد اما در اینجا این اتفاق افتاد و هر منتقد مشفق و دلسوزی به جهنم حواله داده شد و به تبعیت از رئیس‌جمهور، دولتمردان هم دیگران را بی‌شعور و ... نامیدند!


اکنون هم که45 روز به انتخاب رئیس‌دولت دوازدهم باقی مانده است، بار دیگر همان وعده‌های زیبا و فریبنده  را تکرار می‌کنند، گویی غیر از وعده چیزی در بساط ندارند! جریان رسانه‌های زنجیره‌ای هم که مدیون و مرهون الطاف پیدا و پنهان دولتیان است، با همه توان در این آتش خاموش فوت می‌کند.


رهبر معظم انقلاب در اسفند ماه سال94 و در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری در بیاناتی حکیمانه، با بر شمردن برخی معیارها برای انتخابات، درخصوص تاثیر انتخاب آگاهانه بر زندگی مردم تاکید فرمودند: «هرچه انتخاب کنید برای خودتان انتخاب کرده‌اید. انتخاب خوب شما به خود شما برمی‌گردد؛ اگر انتخاب با غفلت انجام بدهید که انتخاب بدی از آب دربیاید و از کار دربیاید، بدی‌اش به شما برمی‌گردد؛ خاصیّت کار این است...انتخاب که می‌خواهید بکنید، بشناسید و انتخاب کنید؛ بشناسید. به دینشان، به تعهّدشان، به وفاداری‌شان به انقلاب، به ایستادگی‌شان در راه انقلاب، به عزم و اراده‌شان، به شجاعتشان و به مرعوب نشدنشان خاطرجمع بشوید، آن‌وقت رأی بدهید...»

پشت پرده تغییر لحن آمریکا در قبال اسد

غلامرضا کحلکی در خراسان نوشت:

 رکس تیلرسون، وزیر امور خارجه آمریکا در اظهاراتی در آنکارا، گفت که «سرنوشت اسد را مردم سوریه تعیین می کنند»؛ شون اسپایسر، سخنگوی کاخ سفید نیز اعلام کرد که «در مورد اسد، یک واقعیت سیاسی وجود دارد که ما باید بر حسب شرایطی که هم اکنون در آن به سر می بریم، آن را بپذیریم. ما در دولت قبلی فرصت های زیادی را در مورد اسد از دست دادیم.ما اکنون لازم است که بر شکست داعش تمرکز کنیم» این مواضع از سوی آمریکایی ها به مثابه عقب نشینی از مواضعی بود که طی شش سال گذشته از سوی مسئولان آمریکایی بیان می شد.آمریکایی ها ضمن حمایت گسترده از مخالفان سوری، هزینه های زیادی برای آموزش آن ها صرف کردند. این موضع گیری آمریکا قابل توجه است، زیرا در دوره باراک اوباما با وجود تعدیل استراتژی آمریکا ،اصرار بر حذف بشار اسد از معادلات سوریه بود.اما دلیل این موضع جدید آمریکایی ها و شباهت مواضع به روسیه چیست؟ شش سال، زمان زیادی بود تا مشخص شود که رویای ساقط کردن نظام سوریه در شش ماه، خوابی آشفته است و رویایی صادقه نیست. در این مدت، دو نوع نگاه بر مطالبات سیاسی پیرامون سوریه مطرح بود: همپیمانان جبهه مقاومت که مطرح می کردند «تنها مردم سوریه حق تعیین سرنوشت خود را دارند» و طیف مقابل، با صحنه گردانی آمریکا، عربستان و رژیم صهیونیستی که شعار«همه چیز در سوریه، منهای اسد» را سر می دادند. اگر چه آمریکایی ها در اواخر دوران اوباما به خوبی دریافته بودند که با تروریست های متحد خود در میدان کنش سیاسی سوریه به جایی نمی رسند و با کمی ارفاق مطرح می کردند که اسد می تواند در دوره انتقالی و با اختیارات محدود در قدرت باقی بماند، اما ترامپ شعار های تند و تیزی درخصوص حل و فصل بحران در سوریه و جنگ با داعش سر می داد. تیم سیاسی جدید کاخ سفید از تصمیم قاطع خود در اجرای عملیات آزاد سازی رقه با حضور یگان های مدافع خلق خبر می داد و در همین راستا، تعداد نظامیان آمریکایی حاضر در سوریه به یک هزار تن، افزایش یافت. با این حال، اخبار حاکی از آن بود که حمایت از تروریست های سوری در برابر نظام قانونی سوریه و رئیس آن، راهبرد اصلی کاخ سفید در قبال این کشور باشد اما به یک باره، دست کم، «سیاست اعلامی» کاخ سفید تغییر کرد؛ تا آنجا که فرح الاتاسی، عضو هیئت عالی مذاکرات معارضان سوری در ژنو، گفت که «معارضان پیام های ضد و نقیضی از سمت آمریکا دریافت می کنند و ما هیچ نقشی برای بشار اسد در مراحل آینده قائل نیستیم» اما در پس ذهن ترامپ درباره سوریه چه می گذرد؟ آیا این مقدمه ای برای تغییر مسیری است که واشنگتن تاکنون پیموده است؟ آیا این موضع با توجه به نزدیک بودن زمان عملیات در رقه و پایان داعش در موصل عراق اتخاذ شده است، یا این که باید آن را به حساب تغییر سیاست ها بر اساس منافع بدانیم؟

رابطه ترامپیسم با واقع گرایی در سوریه

ترامپِ دوران انتخابات را باید از شخصی که امروز در کاخ سفید است، متفاوت دانست؛ زیرا، امروز ترامپ مجبور نیست سیاست را بازی کند و باید آن را در عمل زندگی کند. از این رو، «ترامپیسم» که مبتنی بر رویه های «پوپولیستی» و شعارهاو خوراک تبلیغاتی بود، کمی با ترامپیسمِ امروز درون کاخ سفید، تفاوت دارد؛ اگر چه مرد جنجالی آمریکایی ها نشان داده که به هیچ وجه قابل پیش بینی نیست و از سوی دیگر نمی توان از «بازیگران سینوسی» در عرصه بین المللی نظیر ترکیه و آمریکا انتظار «سیاست های با ثبات» را داشت، اما دست کم در قبال آینده سوریه و اسد، به نظر می رسد که ترامپ و همراهانش در کاخ سفید به سیاستی واقع گرایانه در قبال سوریه رسیده باشند. سیاستی که نسخه متاخر آن را پیشتر از لسان متحدان سوریه نظیر ایران و روسیه که در مقابل تحولات سوریه عملگرا ظاهر شده اند، به کرات شنیده بودیم اما اگر بپذیریم که ترامپ اکنون به واقع گرایی در قبال سوریه دست یافته است، دلیل آن چه چیز می تواند باشد. نخستین نکته ای که تحلیلگران در این خصوص مطرح می کنند، «بازی باخته» آمریکایی ها در عرصه میدانی سوریه است. موضع گیری های تخریبی واشنگتن در سوریه، چیزی جز جان باختن عده بسیاری و ویرانی گسترده به بار نیاورده است. از سوی دیگر، در حالی که اسد، بخش زیادی از اراضی سوریه را با اتکا  بر حمایت های جریان مقاومت و متحد روس خود در اختیار دارد و ترکیه از پایان یافتن عملیات سپر فرات سخن می گویدو تروریست های تحت حمایت آمریکایی ها در موضع انفعال قرار گرفته اند، نمی توان در مسیر خلاف جریان میدانی سوریه حرکت کرد. ارتش سوریه حلب و تدمر را پس گرفته است و حملات گسترده تروریست های ضد نظام در سوریه به دمشق، راه به جایی نبرده است. هنگامی که نظام سوریه، حامیانی قدرتمند در منطقه دارد که توانسته اند به جریان اصلی در سوریه کمک کنند تا در برابر فشار جریان های زودگذر، اما ویرانگر، ایستادگی کند، قطعه ادامه این شرایط، دور از محاسبات «هزینه- فایده گرایانه» خواهد بود. آمریکا و متحدان غربی آن، دریافته اند که «جنگ وقتی طولانی شد، فرسایشی و هزینه بردار می شود» امروز، غربی ها و مردان ثروتمند و اقتصاددان درون کاخ سفید می دانند که کشدار شدن بحران سوریه زیان های اقتصادی بسیاری را به دنبال خواهد داشت. از این رو، شاید ترامپ بخواهد تا آبرومندانه، آرام از سوریه خارج شود. یکی از شرایط این خروج آبرومندانه، واگذاری سرنوشت اسد و سوریه به ملت سوریه است.

فرصت آخر ترامپ برای استفاده از تروریست ها

ترامپ، همانند سلف گذشته خود، سیاست اصلی ائتلافی را که واشنگتن در سوریه رهبری می کند و اسم آن را «ائتلاف آمریکایی ضد سوری» گذاشته اند، حمایت از تروریست ها قرارداده است. تروریست هایی که باوجود صرف هزینه های بسیار زیاد توسط آمریکا، در موضع انفعال قرار دارند. تحلیلگران اندیشکده های آمریکایی، ویژگی اصلی این تروریست ها را که باعث شده تا آمریکا نتواند از آن ها آنگونه که باید استفاده لازم را در عرصه تحولات میدانی سوریه داشته باشد، «اختلافات داخلی» بسیار زیاد آن ها بیان کرده اند اما تیر آخر آمریکا برای حل این مشکل، شاید، اعلام تغییر رویه در سوریه و در قبال اسد باشد تا همزمان با اعلام شرط سیا برای ادامه حمایت از این تروریست ها در صورت اتحاد آن ها با یکدیگر، آنان را به واکنش و همگرایی در راستای منافع واشنگتن وادارد. اگر چه تحقق این همگرایی و کم و کیف آن بسیار دور از ذهن به نظر می رسد، اما حتی طرح آن می تواند، رضایت ریاض از واشنگتن را جلب کند. زیرا تروریست های سوری، اتحاد آن ها و هماهنگی شان، خواست عربستان نیز هست. با این وجود، به طور قطع، نمی توان درباره آنچه در ذهن شخصی نظیر ترامپ در قبال سوریه می گذرد، صحبت کرد و باید منتظر ماند و دید که در آینده ترامپ و همراهانش در کاخ سفید، چه سیاست هایی را اتخاذ خواهند کرد و کنش متقابل دولت، ملت و متحدان نظام قانونی سوریه چه خواهد بود.

خدا هرگز گم نمی‌شود

حسین قدیانی در وطن‌امروز نوشت:

«وقتی مهتاب گم شد» سوسوی ستاره‌هایی است که هرگز نمی‌میرند! و لالایی لاله‌هایی است که هرگز پژمرده نمی‌شوند! و حکایت مجنون‌هایی است که هرگز عاقل نمی‌شوند! و داستان دستانی است که هرگز بسته نمی‌شوند! و قصه رزمندگانی است که هرگز خسته نمی‌شوند! و خس‌خس سینه‌هایی است که هرگز خالی از درد نمی‌شوند! و ماجرای بیسیم‌هایی است که هرگز جدای از عمار، عمار، عمار نمی‌شوند! یاسر! به‌گوشم... و مدهوش از این همه لفظ خوش و معنای خوش! سلام و درود خدا بر پروانه‌های عاشقی که جزیره را تا ابد، مجنون پرواز خود کردند! و هرگز لیلایی جز «شهادت» اختیار نکردند! بچه‌های غرب! بچه‌های جنوب! بچه‌های مرز! بچه‌های جنون! بچه‌های بدر! بچه‌های مرد! 16 ساله‌های بلندتر از بازی‌دراز! خداشناسان شب‌های شناسایی! رهاشدگان از قید «من»! همان عزیزان که قبل از «مین»، ابتدا پا روی «من» می‌گذاشتند! آری! «ابتدا سیم‌خاردار نفس»! سلام و درود خدا بر «شهید علی چیت‌سازیان» که همیشه می‌گفت: «کسی می‌تواند از سیم‌خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم‌خاردار نفس گیر نکرده باشد».

سلام و درود خدا بر «شهید بهرام عطاییان» که روی مین رفت و پایش قطع شد اما به تعبیر زیبای کتاب، هرگز «پایش از جبهه قطع نشد؛ ماند تا کربلای 5 و شلمچه»! سلام و درود خدا بر «شهید محمدعلی محمدی» که زیر نور مهتاب شب شناسایی، معبری به سوی آسمان گشود! سلام و درود خدا بر «سردار شهید حاج‌حسین همدانی» که در «شب عاشورای انصارالحسین» بیعت را از بچه‌های تحت امرش برداشت تا هیچ‌کس برای ماندن اجباری نداشته باشد! و سلام و درود خدا بر رزمندگانی که تا آخرین قطره خون در صحنه نبرد ماندند! ماندند تا بمانیم! تا بدانیم که امید به خدا، همواره می‌تواند راهی به رهایی بگشاید! القصه! «وقتی مهتاب گم شد» را ایام عید خواندم تا در موسم دید و بازدید، در هر صفحه‌ای از این کتاب، دیدار ستاره‌ای رفته باشم! ستاره‌ای چون «شهید محمد عرب» که اصلش عراقی بود «اما ما نمی‌توانستیم پیکر او را وسط بیابان رها کنیم. اصلا فراموش نمی‌کردیم که او چطور مردانه، شهید هانی تکلو را کیلومترها از میدان مین به عقب آورده بود و حالا دست‌های شل‌شده و سر افتاده‌اش با هر گام برداشتن ما، بالا و پایین می‌شد و گاهی از روی فانسقه و برانکارد ابتکاری ما، به روی خاک می‌افتاد و دلم را آتش می‌زد. تمام غربت و مظلومیت یک آدم بی‌کس، در سیمای متلاشی‌شده او پیدا بود. او از عراق آمده بود و اینجا کسی را نداشت.

حتی اگر او را تا همدان می‌بردیم، چه کسی برای تشییع او می‌آمد و برای او گریه می‌کرد؟!» شهید محمد عرب، یکی از آن 90 نفری بود که راوی خوش‌لفظ و خوش‌معنای کتاب، با آنها «عقد برادری» بسته بود و البته، یکی از آن 75 نفری که از جمع این 90 برادر دینی، جرعه شهادت نوشیدند! آنی خود را بگذارید جای راوی! 75 برادر شهید! 75 برادر شهید، به‌علاوه شهیدان امیر و جعفر خوش‌لفظ که برادر خونی راوی بودند! گفت: «آه، جبهه؛ کو برادرهای من؟!» طرفه حکایت اینجاست که مهم‌ترین قید این «عقد اخوت»، «شفاعت» بود؛ هر که از این جمع، به شهادت رسید، متعهد است دیگر برادران خود را شفاعت کند! هان ‌ای رزمنده همدانی! خوشا به حالت با این همه برادر شهید، با این همه شفیع! ما، هم حسرت آنگونه رفتن برادرانت را می‌خوریم، هم حسرت اینگونه ماندن خودت را! 75 برادر شهید متعهد به شفاعت در حق آدمی، بیشتر به یک رؤیا می‌ماند! از قضا، گمانم آنچه «وقتی مهتاب...» را اینچنین خوب و خواندنی کرده، نظر لطف و عنایت همه این برادران و همه این شهیدان و همه این شفیعان به سطر سطر کتاب است. جز این، به شرط شما برای نویسنده محترم، جناب آقای حمید حسام باید اشاره کرد که به تعبیر حضرت آقا، «خود از خیل همین دلدادگان و تجربه‌دیدگان است»! کدام شرط؟! این شرط که «اگر برای خدا نیست، این کتاب را ننویس!» الحمدلله بابت چنین نگاهی! و چنین دیدگاهی!


این، همان «دیدگاه مشرف به میدان مین» است که صبح علی‌الطلوع، از آن بالا رفتی و با مدد از دوربین، پیکر بی‌جان شهیدان محمدعلی محمدی و محمد قربانی را مشاهده کردی! با این دید و این نگاه و این دیدگاه، علی‌الابد می‌توان شهدا را دید! و علی‌الابد می‌توان راه را پیدا کرد! و علی‌الابد می‌توان آرام بود! «آرام» از جنس همان آرامش شهدا، حتی در اوج ناآرامی! و بی‌قراری! و نبرد! «وقتی مهتاب گم شد» کتاب فاخری است که مختصرش می‌شود: «الا بذکرالله تطمئن القلوب»! و این، همان خدایی است که در نبرد تن و تانک، مدال پیروزی را بر گردن شما و برادران شهید شما انداخت! آری! این، همان خدای گردان‌های مسلم و عمار است در عملیات «الی بیت‌المقدس»؛ آنجا که ما، به‌ازای هر تانک دشمن، فقط یک شهید یا فقط یک مجروح دادیم! و اینگونه بود که «خمینی» فرمود: «خرمشهر را خدا آزاد کرد»! «خدای خرمشهر» خدای فتوحات بعدی هم هست! و هنوز هم هست!


فرقی نمی‌کند «قاسم سلیمانی» در «کربلای 5» بجنگد یا خود کربلا! فرقی نمی‌کند «سردار همدانی» در جبهه جنوب به شهادت برسد یا در جبهه شام! «انصارالحسین» مادام که انصار حسین علیه‌السلام باشند و مادام که متحد و ید واحده باشند و مادام که پا روی «من» بگذارند، خداوند منان حمایت خود را از عاشوراییان ادامه خواهد داد! خدا، کدخدا نیست که خلف وعده کند! هیهات! خداباوران، کمین نخواهند خورد! و زمین نخواهند خورد! با وجود چنین خدایی که موسی را از دریا و شما را از دل دریایی از تانک به سلامت عبور داد، باید هم خامنه‌ای، به راوی نازنین مهتاب و بلکه به همه ما توصیه کنند: «آرام باشید»! از قضا، رمز تحقق «ما زنده به آنیم که آرام نگیریم، موجیم که آسودگی ما عدم ماست»، در همین آرامش است! آری! آرام باید بود که برای خداباوران، خدا هرگز گم نمی‌شود!

راهبردی برای مقابله با جنگ اقتصادی

عباس حاجی نجاری در جوان نوشت:
 

اگرچه شاخصه‌های اقتصادی کشور و پیامدهای اجتماعی و سیاسی آن، تردیدی برای ضرورت شکل‌گیری اجماع ملی برای تحقق شعار سال «اقتصاد مقاومتی؛ تولید- اشتغال» باقی نمی‌گذارد، اما آنچه که اهمیت شکل‌گیری اجماع ملی برای تحقق آن را الزامی می‌نماید، وجود برخی مؤلفه‌های پیرامونی و داخلی است که اهمیت آن را نه تنها به عنوان یک شعار، بلکه به  عنوان یک راهبرد ملی برای عبور عزتمندانه از گذرگاه‌های پیش‌رو یادآور می‌شود.

هفته گذشته رئیس کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان امریکا، در جلسه استماع کمیته روابط خارجی این مجلس با تأکید بر استراتژی امریکایی‌ها برای به کارگیری «تحریم‌های فلج‌کننده» علیه ایران می‌گوید: «امریکا چنان تحریم‌های فلج‌کننده‌ای علیه ایران وضع خواهد کرد که مجبور شود در برنامه موشکی خود تجدیدنظر کند.» او این برداشت خود از محیط ایران را به پیشینه روندهای حاکم در دستگاه سیاست خارجی کشور در سال‌های اخیر معطوف کرده و می‌گوید: «امریکا باید با قاطعیت و به طور کامل تحریم‌های موجود را اجرا کند و حداکثر فشار را بر این کشور بیاورد، زیرا ایران فقط در برابر قدرت و فشار از خود واکنش نشان می‌دهد.» او برنامه موشکی ایران را چالش‌برانگیزترین فعالیت ایران بعد از برجام قلمداد می‌کند.

دور جدید تحریم‌های امریکا بعد از امضای برجام، با بروز نشانه‌های بدعهدی امریکا در دوران اوباما آغاز و در دوران ترامپ تشدید شد که آخرین  مورد آن تحریم چند شرکت با ادعای همکاری با ایران در روزهای اخیر بود که البته همزمان با آن فرمانده نیروهای مرکزی امریکا، اقدام نظامی علیه ایران را نیز به آن پیوست کرده است. این در حالی است که به دلیل در پیش بودن انتخابات اغلب کارشناسان امریکایی به دولت ترامپ توصیه کرده بودند که تا قبل از برگزاری انتخابات ایران در 29 اردیبهشت از تشدید تحریم‌ها خودداری کند که در آخرین نمونه آن می‌توان به توصیه‌های فارین افرز (نشریه‌ شورای روابط خارجی امریکا) یا توصیه‌های مدیر اندیشکده بین‌الملل مطالعات راهبردی امریکا اشاره کرد که از ترامپ خواسته بودند تحریم‌های جدید علیه ایران را به بعد از انتخابات موکول کند تا به سرنوشت آقای روحانی در این انتخابات لطمه نزند. بر این اساس، فارغ از هر نتیجه انتخاباتی، استراتژی امریکا در مواجهه با ایران تشدید جنگ اقتصادی از طریق اعمال «تحریم‌های فلج‌کننده» اقتصادی است و این امر با توجه به تجربیات سال‌های اخیر الزامات خاص خود را دارد که به برخی از آنها اجمالاً اشاره می‌شود:

1- در میان کشورهای جهان، هیچ کشوری مانند ایران تحریم‌های گسترده و متنوع اقتصادی، سیاسی، نظامی و... را آن هم از نوع فلج‌کننده آن متحمل نشده است، اما تجربیات 38 سال گذشته به ویژه دوران دفاع مقدس یا سال‌های پایانی دهه 80، نشان‌دهنده این است که ایران هرگاه با تکیه به توان مدیران و نیروهای انقلابی خود به مواجهه با این تحریم‌ها برخاسته، توانسته تحریم‌ها را دور بزند و به دستاوردهای مورد نظر خود دست یابد. مقام معظم رهبری در سخنان خود در آغاز سال جاری در دیدار مجاوران و زائران حرم رضوی، یکی از مهم‌ترین الزامات شرایط کنونی را بهره‌گیری از مدیریت کارآمد، متدین و انقلابی کشور دانستند و یادآور شدند: مسئولان بالای کشور برای بخش‌هایی که به تولید، ارتباط پیدا می‌کند مدیریت‌های کارآمد بگذارند، مدیریت‌های بانشاط، با حال، مدیریت‌های علاقه‌مند، پرانگیزه و قوی.

2- دخالت و احساس مسئولیت مردم در اقتصاد و تولید، الزامی دیگر برای خنثی‌سازی تحریم‌های فلج‌کننده دشمن است. بخشی از این الزام‌ها اگرچه به مسئولیت متقابل دولتمردان در برابر مردم نظیر ایجاد تسهیلات لازم برای فعال شدن بخش خصوصی و ایجاد امنیت برای سرمایه‌گذاران داخلی و ثبات در سیاست‌ها و قوانین و مبارزه قاطع با قاچاق کالاست، اما تکلیف مردم و بخش خصوصی در این عرصه کمتر از مسئولیت دولتمردان نیست، این مهم در چند بعد مورد تأکید قرار گرفته است که احساس مسئولیت در تولید و مصرف کالاهای داخلی و پرهیز از خرید و توجه به مارک‌ها و نشان‌های خارجی، تقویت فرهنگ کار و پرهیز از بی‌حالی و بی‌مسئولیتی جوانان و ورود کارآفرینان به میدان کار نمونه‌هایی از آن است.

3- امید به کمک کشورهای سلطه‌گر غربی برای گشایش در عرصه اقتصاد و حل مشکل اشتغال ایران امیدی واهی است و شاید آن را بتوان علت اصلی عدم اهتمام دولت یازدهم به اقتصاد مقاومتی و توجه به ظرفیت‌های داخلی برای مقابله با تحریم‌های دشمنان دانست، به لحاظ منطقی هم نمی‌توان از کشورهایی که طی این سال‌ها آگاهانه و عامدانه تحریم‌ها را برای وادار کردن ما به تسلیم اعمال کرده‌اند، انتظار داشت که برای حل مشکل اقتصاد و اشتغال ایران، بدون دست یافتن به اهداف خود که همان تسلیم ایران است دست بردارند و در این زمینه تغییر بنیادین در نوع نگاه و سیاست‌های دستگاه اجرایی ضرورتی انکارناپذیر است.

دلواپس از یک انتخابات غیراخلاقی

حامد حاجی‌حیدری در رسالت نوشت:

قضیه: یک ماه و نیم مانده به انتخاباتی که بیش از همه انتخابات‌های قبلی عجیب و غافلگیر کننده به نظر می‌رسد، دلواپسی شمار کثیری از مردم آن است که نبرد انتخاباتی، فارغ از برادری‌های انقلابی، به کشور، به سیاست، به فرهنگ، به اجتماع، به اقتصاد، و بر پیکر زندگی‌های روزمره آسیب‌های سهمگین وارد آورد؛ این «مصیبت انتخاباتی» منحصر به ما نیست، و از قضا در مقایسه با کشورهایی همچون آمریکا، وضع ما «هنوز» قدری بهتر است. واقع آن است که فرهنگ سیاسی ما تجربه‌ای از این میزان «خصومت مفرط چشم در چشم» توأم با بی‌هنجاری و بی‌احترامی گسترده را ندارد.

در فرهنگ ما، سابقه تاریخی خصومت بوده است، اما نه چشم در چشم برادر. سویه تاریک دموکراسی در نظام‌های سیاسی مدرن، این وضعیت ناجور را ممکن کرده است؛ و دامنه «مصیبت انتخاباتی» محدود به سیاست نمانده، بلکه از آن وسیع‌تر، به فرهنگ و زندگی روزمره مردم تسری یافته است و نسخه‌هایی از این نوع مواجهه‌ها که تا پیش از این تنها در میان دیپلمات‌ها و سیاستمداران ملاحظه می‌شد، امروز در میان مردم نیز مشهود است. ما در زیست هر روزه خود نیز عادت کرده‌ایم به «خصومت مفرط چشم در چشم». ما، پس از آن که عادت کردیم به برخوردهای بی‌رحمانه دموکراسی، وارد فازهای بی‌ریخت روابط اجتماعی هم شده‌ایم. باید برای این مایه دلواپسی فکری کرد.

تأمل اول

یک آسیب‌شناسی جامعه‌شناختی، ملهم از پروفسور اکسل هونت، دانشمند آلمانی، در عمق موضوع، ما را به سوی دو عامل زیربنایی هدایت می‌کند؛یکی، نوعی جهان‌بینی که در آن موفق شدن و مسلط گردیدن را ارزش ذاتی تلقی می‌کند، و دوم، محو آگاهی و بصیرت و حکمتی که موجد ایمان و پایبندی و ملاحظه و نهایتاً «قدرشناسی» از سایرین باشد، اوضاع را به این حد از دشواری کشانده است.حاصل آن است که ما به طرز قیاس ناپذیری با تاریخ بلند بالای خود، فاقد درک متقابل انسانی شده‌ایم، و این است که سطح بی‌سابقه‌ای از خویش‌مداری، بی‌انصافی، و حتی قدری «وقاحت» را به دنبال خود آورده است؛ پدیدۀ «خصومت مفرط چشم در چشم».

تأمل دوم

درزیربنایی‌ترین سطح تحلیل، نتیجه اصالت بخشیدن به «موفقیت» و «مسلط شدن به امور»، آن است که ما تقریباً هیچ چیز را به «وضوح» و به نحو شهودی درک نمی‌کنیم، بلکه هر چیز را در نسبتی که با توفیق و تسلط شخصی ما برقرار می‌کند، فهم می‌نماییم. اینجا، خویشتن به مثابه پرده درک واقعیت عمل می‌کند. این، ریشه اصلی محو آگاهی و بصیرت و حکمت و نهایتاً ایمان در روزگار ماست؛ «خویش‌گرایی به جای حق‌مداری». در اثر شیفتگی به توفیق و تسلط شخصی، پرده‌ای از  استثمار و بی‌عدالتی، روی آگاهی ما از انسان‌ها و اشیاء را می‌گیرد و دیگر اثری از «انصاف» باقی نخواهد ماند. اثری از ارتباط صمیمی و بی‌واسطه با انسان‌ها نخواهد ماند.

هرگاه سخنی از این دست شنیده می‌شود، نوستالژی یک بهشت گمشده تداعی می‌گردد که هرگز واقعاً وجود نداشته و ابداً در آتیه نیز دسترس‌پذیر نخواهد شد. اما آیا واقعاً چنین است؟ لااقل تجربه ما در سال‌های آغازین انقلاب اسلامی و سالیان دفاع تحمیلی نشان می‌دهد که «زندگی برادرانه» با انسان‌ها، و حتی طبیعت، ممکن و میسر است. مواجهه منصفانه با انسان‌ها، و تعیین نسبت شاعرانه با جهان ممکن است. علاوه بر این که میسر است، وافی به مقصود برای اهداف انسانی و اجتماعی نیز هست.

تأمل سوم

علوم فنی، و در رأس آن‌ها، علوم و تکنولوژی رایانه و هوش مصنوعی، که اکنون به تاج علوم تبدیل شده‌اند، علاوه بر مواهبی که برای گسترش فهم و تجربه انسانی فراهم ساخته‌اند، این آفت را تقویت نموده‌اند که جهان و حتی انسان‌ها و حتی خود ما، اهدافی برای بهره‌وری بیشتر برای هر کسی هستیم که تیغ این علوم را در دست داشته باشد.

این علوم، در مورد «مقاصد» سکوت اختیار می‌کنند و «کاربر» خود را آزاد می‌گذارند تا با هر مقصدی از این دانش‌ها استفاده کند.

واضح است که خواهان اضمحلال این علوم و دستاوردهای آن‌ها نیستیم، ولی معتقدیم که دو ضمیمه دانش تاریخی و انسانی باید به این مجموعه فنی افزوده شود تا، یک مجموعه ناتمام، تمام‌تر شود. مع‌الاسف، طراحان مبارزات انتخاباتی ما، مسلح به چنین دانشی هستند و کمتر ملاحظه اخلاق و مسیر حق را می‌کنند. 

تأمل آخر

بسیاری از سؤالات هست که باید به آن‌ها پاسخ برازنده داده شود، تا بتوانیم از این محاق «خشونت چشم تو چشم» خارج شویم. از جمله این که چه چیزهایی و چه کسانی در این معرکه فراموش شده‌اند؟ چه کسانی فراموش کرده‌اند؟ چه نهادهای اجتماعی در این فراموشی و غفلت دخیل بوده‌اند؟ چه اصلاحی لازم به انجام است تا مجدداً توجهات به ابعاد کامل واقعیت انسانی و اجتماعی معطوف شود. جوهر پاسخ به این پرسش‌ها آن است که دشواری ریشه‌ای امروز ما، یک چالش مربوط به حکمت و بصیرت و شهود حقیقت است. ما برای اصلاح انسانی و اجتماعی، عمیقاً به یک خیزش فرهنگی برای عطف عنان از افراط در سلطه‌جویی به انسان‌ها و طبیعت، و بازسازی ایمان احتیاج داریم.

یقیناً ضربه نهایی را در نقطه‌ای دریافت کردیم که حاضر شدیم برای مقاصد رشد و پیشرفت دنیوی، با هدایت سروش، از ایمان و یقین عبور کنیم. بی‌گمان، هیچ رویداد فرهنگی در دوران چهل سال اخیر، مهم‌تر از سروشیسم و تأثیرات آن نبوده است. ما برای آن که بتوانیم دیدگاه شخصی خود به موفقیت را به موانع دست و پاگیر انصاف و اخلاق رجحان ببخشیم، تصمیم گرفتیم تا قید ایمان و یقین را بزنیم و با تردید هم‌خانه شویم، و چه بد منزلگاهی است، این «تردید». بدین ترتیب انسان‌هایی برآمدند که ذاتاً بهره‌ای از درک «کلیت» امور نداشتند، طوری که از دیدگاه‌های شخصی بری باشند.

ما جداً به احیای معیارهای حقیقی و اخلاقی نیاز داریم. ادراکات ناقص و مشحون از تردید، کار دست ما داده است، و دیدگاه ما به انسان‌ها و جهان را خام و ناپخته ساخته است. این،یک اختلال فرهنگی ریشه‌ای است که حضور عشق متقابل را به عنوان مزیت اصلی حکمت مشرقی زندگی تهدید می‌کند. تجربیات از کیفیت انسانی تهی خواهند شد و حکمت جای خود را به برداشت الکن ماشینی و کاربردی خواهد داد.

روابط متقابل توأم با احترام که «به رسمیت شناختن» واقعی یکدیگر را به دنبال خواهد داشت، به حضور معیارهای انسانی و اخلاقی منوط است، و الا انسان‌ها در خویش‌مداری فرو می‌روند و یارای خروج نخواهند داشت. انسان‌های خویش‌مدار، عادت خواهند داشت که دیگر انسان‌ها و دیگر اشیاء و رویدادها را برای کامکاری خویش بخواهند و این است که «رأس کل خطیئه» و «منشأ تمام مصیبت‌ها» است. این، همان تعبیری است که امام سید روح الله موسوی الخمینی (ره)، درست پس از نخستین انتخابات ریاست جمهوری خطاب به کاندیدای پیروز فرمودند. ما هم چهار دهه بعد، امسال، ضمن تأکید و تأیید این مطلب از جانب یکی از اخیرترین تحلیلگران اجتماعی، دانشمند بزرگ آلمانی، اکسل هونت، تذکر آن سال امام حکیم خودمان را مکرر داشتیم؛ واقعاً لازم بود. سال نو مبارک! (توأم با برداشت‌های آزاد از «شیء‌سروری؛ دیدگاهی جدید به یک ایده کهن»، نوشته اکسل هونت، محصول انتشارات فوق‌معتبر دانشگاه آکسفورد، در سال 2007).

چنگ به چهره مردم‌سالاری

محمدرضا تابش در ایران نوشت:



قطعاً برکت نوروز و ریشه عمیق فرهنگ ملی و دینی ایرانیان است که در آغاز هر سال می‌تواند سلایق مختلف را در کنار هم بنشاند. امسال هم در دیدارهای نوروزی سران سه قوه، حضور طیف‌های مختلف تجلی قابل قبولی از وحدت و همدلی برای آینده کشور بود. در این دیدارها رؤسای قوا چه در سخنان رسمی و چه خصوصی خود به نکات مهمی اشاره داشتند که دو مورد آن از بقیه دارای اهمیت بیشتری بود؛ نکته اول بحث تحقق شعار انتخاب شده سال 96 توسط مقام معظم رهبری بود که خوشبختانه رؤسای سه قوه به نمایندگی از دستگاه‌های خود نشان دادند که به نقش خویش در تحقق این شعار واقف و برای حرکت در مسیر آن مصمم هستند. اما نکته دیگر به بحث تحولات سیاسی پیش‌رو با توجه به انتخابات 29 اردیبهشت‌ماه مربوط می‌شد. در این فضا عموم سخنان مطرح شده توسط سران قوا ناظر به یک بیم و امید جدی بود. از یک سو همه مسئولان نظام جمهوری اسلامی با توجه به تجربه انتخابات‌ها و تحولات سیاسی و عمومی نزدیک به چهار دهه گذشته امیدوار هستند که این بار هم مردم حضوری چشمگیر و قابل توجه در انتخابات داشته باشند.

اما در این میان متأسفانه نمی‌توان نسبت به روند مخرب شکل گرفته فعلی در راستای ناامید کردن قسمتی از جامعه برای حضور در انتخابات نیز نگران نبود. رئیس جمهوری در سخنان دیروز خود به درستی اشاره کرد که «معکوس جلوه دادن حقایق و قطع امید مردم به صندوق‌های رأی پایان مردمسالاری است.» این نگرانی البته در سخن و موضعگیری دیگر مسئولان نیز کم و بیش تجلی یافته بود. خوشبختانه در دیدارهای دیروز هم رئیس محترم دستگاه قضایی و هم دادستان محترم کل کشور گروه‌های سیاسی را نسبت به ایراد تهمت، اهانت و افترا به یکدیگر بر حذر داشته و تأکید کرده‌اند که با این دست موارد برخورد خواهد شد. با این وجود اتفاقی که در عمل افتاده، تلاش گروهی از رقبای دولت کنونی در جهت بی مایه نشان دادن کارنامه چهار سال گذشته است، بی آنکه تبیین شود که کشور قبل از آن در چه وضعی قرار داشت، دولت یازدهم با چه شاخص‌هایی از نظر اقتصادی نظیر بدهی، تورم، رشد اقتصادی و... کشور را تحویل گرفت و در چهار سال گذشته برخی از سنگ‌اندازی‌ها تا کجا مانع اجرای برنامه‌های قوه مجریه شد. به نظر می‌رسد که امید طراحان این دست رویکردها آن باشد که سبد رأی آقای روحانی را با گسترش این دیدگاه در جامعه و میان طرفداران او که رأی آنها به روحانی تأثیری در زندگی و معیشت آنها نداشته، از صحنه انتخابات خارج کنند.

با توجه به ثابت بودن سبد رأی رقبای دولت فعلی هر چند شاید این تاکتیک بتواند موجبات توازن سبد رأی دو طرف را فراهم و امید را در اردوگاه مخالفان آقای روحانی زیادتر کند اما سؤال اساسی‌تر این است که تأثیر این تاکتیک بر پایه‌های نظام جمهوری اسلامی و نه دولت آقای روحانی چه خواهد بود؟ آیا قرار دادن انتخابات به عنوان تجلی شعار مردم‌سالاری برخاسته از انقلاب اسلامی در مسیر کاهش مشارکت عمومی، خطری برای کلیت نظام نیست؟ در هفته‌های اخیر به شکل کاملاً مشهودی تاکتیک ناامید کردن مردم از اصلاح امور و وضعیت کشور با ایده کاستن از سبد رأی آقای روحانی قدرت گرفته، غافل از اینکه کاسته شدن از این سبد رأی در واقع کاسته شدن از مشارکت و امید مردم به مسیر انتخابات جمهوری اسلامی نیز خواهد بود. به عبارت دیگر مشخص است که رأی‌دهندگان خارج شده از سبد رأی روحانی نه تنها به سبد رأی طرف مقابل او نمی‌پیوندند بلکه به شکل حداکثری از سبد کل رأی‌دهندگان انتخابات خارج می‌شوند و بعید است که طراحان حملات اخیر نسبت به این واقعیت بی اطلاع باشند.

خوشبختانه مسئولان ارشد قضایی در سخنان دیروز خود نسبت به رفتارهایی که منجر به تخریب بی پایه طرف مقابل می‌شود، هشدارهای لازم را داده‌اند و امید این است که برای رفع این نگرانی، اقدامی هم در عمل صورت بگیرد تا بدین ترتیب صحنه انتخابات ما صحنه نقد کارشناسی و منطقی و ایجاد زمینه افزایش امید برای مردم باشد نه ناامید کردن جامعه.

سن‌پترزبورگ؛ شوکِ روسیه

بهرام امیراحمدیان در شرق نوشت:

مدت‌ها بود که از حوادث تروریستی در روسیه خبری نبود. پس از اشغال کریمه در سال ٢٠١٤ شاید بمب‌گذاری در متروی سن‌پترزبورگ را بتوان ضربه محکمی به امنیت روسیه قلمداد کرد. سن‌پترزبورگ پایتخت فرهنگی روسیه است و هر نوع حادثه شوک‌آور می‌تواند موجب بهت و حیرت سن‌پترزبورگی‌ها شود که شهر ولادیمیر پوتین و دیمیتری مدودف و حلقه سیاسیون حکومت‌مدار سن‌پترزبورگی‌های روسیه است. 

این شهر آرام و زیبا که یکی از نقاط دیدنی و گردشگری روسیه است، هرچند در این هنگام سال به سبب سرما و هوای گرفته بازدیدکننده خارجی ندارد ولی به‌تنهایی با بیش از پنج‌ میلیون نفر جمعیت، نبض اقتصادی و تجارت و فرهنگ روسیه در آن می‌تپد. ناامنی در شبکه حمل و نقل به‌ویژه متروی آن، که در برخی موارد ایستگاه‌هایی از آن عمیق‌ترین ایستگاه‌های مترو در جهان است، موجب بروز احساس ناامنی در شبکه مترو می‌شود که می‌تواند حیات اقتصادی شهر را مختل کند.

اگرچه هنوز علت اصلی انفجار به اطلاع نرسیده ولی رئیس‌جمهور پوتین در نخستین لحظه پس از انفجار که در نشستی با همتای بلاروس خود بود، بلافاصله دستور رسیدگی صادر و اعلام کرد بعید نیست که این انفجار یک عمل تروریستی بوده است.حضور روسیه در عملیات نظامی در سوریه و شکست داعش و تروریست‌ها در حلب و حمص و دیگر نقاط ناآرام سوریه، احتمال دخالت داعش و انجام عملیات تروریستی را بیشتر می‌کند. اگر بدانیم عملیات گسترده روسیه تزاری در سرکوب اتحادیه سیرکاسی (چرکسیا) در اواسط قرن نوزدهم که موجب تبعید خودخواسته هزاران مبارز چچنی به خاورمیانه از جمله اردن و سوریه شد که آن زمان بخشی از امپراتوری عثمانی بود، ممکن است از شرایط کنونی بهره گرفته و اقداماتی انجام دهند زیرا در آغاز حضور نظامی روسیه در سوریه یکی از اهداف حضور، سرکوب چچن‌ها و تروریست‌های قفقاز شمالی و آسیای مرکزی عنوان شد که حدود هفت ‌هزار نفر تخمین زده شده است.

آنان اکنون برخی از فعالان چچنی را در بیرون از مرزهای قفقاز شمالی تشکیل می‌دهند که در جریان قیام مردم چچن بعد از فروپاشی شوروی علیه دولت مرکزی روسیه قیام کردند و عملیات تروریستی بسیاری انجام دادند که معروف‌ترین آنها شامیل باسایف بود. گروه «بیوه‌های سیاه‌پوش» که بیوه‌زنان مبارزان چچنی هستند، در ایستگاه قطار ولگاگراد نیز اقدامات تروریستی انجام دادند. مدرسه بسلان، تئاتر مسکو و برخی عملیات انتحاری از جمله عملیات خرابکارانه‌ای بود که در این زمینه‌ها انجام شده است و هنوز هم جسته‌ و گریخته در داغستان دست به فعالیت‌های تروریستی می‌زنند.

این بار می‌توان برخی خرابکاری‌ها و عملیات بمب‌گذاری را به جریان تروریستی داعش هم نسبت داد که اگرچه ممکن است از سوی فعالان تروریستی حاضر در سوریه نباشد ولی مانند عملیات داعش و هوادارانشان در اروپا می‌تواند از سوی داعشی‌های بومی در روسیه تحت‌تأثیر جریان‌های حاکم بر سوریه و عراق به طور مستقل از داخل روسیه هم صورت گرفته باشد که تروریست‌های آن از آسیای مرکزی هم می‌تواند تغذیه شده باشد. می‌توان حدس زد که این آغاز عملیات تروریستی است که پس از شکست مفتضحانه داعش در موصل و حلب اکنون تروریست‌های فراری توانایی آن را دارند که دست به انتقام از روسیه بزنند.

ناآرامی‌های داخل روسیه اگرچه تحت کنترل شدید حکومت قرار دارد ولی تبعات بحران اوکراین و شبه‌جزیره کریمه و نارضایتی‌های حاصل از آن بر بحران اقتصادی روسیه و ناآرامی‌های فرقه‌ای هم می‌تواند مسبب این وقایع باشد. تا به‌دست‌آمدن اطلاعات جدید باید صبر کرد. روسیه ممکن است در یک فرایند ناآرامی گرفتار شود که آرام‌کردن رویدادها، وابسته به مدیریت بحران از سوی پوتین و یاران اوست که کنترل شدید امنیت جامعه و رسانه و اقتصاد و سیاست روسیه را در دست دارند.  

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 1
  • بهانه IR ۱۱:۴۴ - ۱۳۹۶/۰۱/۱۵
    0 2
    ایرباس را چکار می شود کرد ؟

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس